در باره قطعنامه حزب پیرامون
شورای پایه گذاری حکومت کارگری - سوسیالیستی
پاسخ به برخى سوالات
با هيئت دائر حزب
يک دنياى بهتر: "شوراى پايه گذارى حکومت کارگرى- سوسياليستى" به چه معنى است؟ آيا اين تعبير نميتواند در ذهن مردم اشکالى از "دولت در تبعيد" را تداعى کند؟ مگر قرار نيست سوسياليسم در ايران و توسط طبقه کارگر مستقر شود؟
على جوادى: "شورای پایه گذاری حکومت کارگری – سوسیالیستی" همان است که در بیانیه و طرح دفتر سیاسی حزب قید شده است. تلاشی است برای شکل دادن به آلترناتیو کارگری – سوسیالیستی در مقابله با آلترناتیو بورژوایی و کاپیتالیستی در فردای رژیم اسلامی. تلاشی است برای جمع آوری نیرو به گرد این پروژه در شرایط حساس کنونی. تلاشی است برای شکل دادن به صف و اردوی کمونیسم و کارگر در قامت نیروهای مدعی حکومت آتی ایران. تلاشی است برای شکل دادن به آلترناتیوی که متضمن آزادی و برابری و رفاه همگان است. تلاشی است برای طرح و قرار دادن آلترناتیو کارگر و سوسیالیسم در مقابل جامعه و دعوت از همه نیروها و کارگر و توده های مردم آزادیخواه و برابری طلب به این اردو. اعلام آمادگی صف کمونیسم و کارگر است برای شکل دادن به حکومتی کارگری – سوسیالیستی در فردای سرنگونی رژیم اسلامی است. ابراز وجود آلترناتیوی است که میتواند نقطه امید کارگر و توده مردم زحمتکش در تلاش شان برای خلاصی از رژیم اسلامی و سرمایه بر سرنوشت و مقدراتشان باشد. این مجموعه و بسیاری دیگر هدف و معنای "شورای پایه گذاری حکومت کارگری – سوسیالیستی" است.
اینکه "مردم" چه استنباطی از این طرح بگیرند تماما به تلاش ما مدعیان حکومت کارگری – سوسیالیستی آتی ایران برمیگردد. اگر ما خوب کار کنیم. مسلما مخالفین این طرح نمیتوانند چنین تلقی ای از این پروژه را به یک تبیین رایج در هیچ گوشه ای از جامعه تبدیل کنند. اما در عین حال باید گفت که دولت در تبعید تعریف خاص خود را دارد. معمولا دولتی است که ساقط شده است و بخشهایی از آن خود را در تبعید مستقر کرده است. شورای پایه گذاری حکومت کارگری – سوسیالیستی چنین پروژه ای نیست. از چنین موقعیتی نیز برخوردار نیست. تلاشی است برای شکل دادن به حکومت آتی ایران در فردای سرنگونی رژیم اسلامی. دولت نیست. تلاشی است برای شکل دادن به آلترناتیو کارگری. تلاشی است برای طرح مقبولیت و مطلوبیت حکومت کارگری – سوسیالیستی در تحولات جامعه. به این اعتبار و به طریق اولی "دولت در تبعید" نیست. برای اینکه دولت شود باید رژیم اسلامی سرنگون شده و قدرت سیاسی به تصرف اردوی چپ و کمونیسم و کارگر در جامعه در آمده باشد. این پیش شرط تبدیل این آلترناتیو به قدرت دولتی است. و برای اینکه به "دولت در تبعید" تبدیل شود باید "خدای ناکرده" از قدرت ساقط شده باشد. اما چنین تلقی ای از این طرح مترادف با دمیدن شیپور از دهانه گشاد آن است.
به نظرم جامعه چنین تصویری از این طرح نخواهد داشت. جامعه روشن و بدون پیچیدگی خاصی خواهد گفت که "کمونیستها دارند تلاش میکنند حکومت خودشان را شکل دهند." این تصویر واقعی تر است.
پرسیده اید "مگر قرار نیست سوسیالیسم در ایران و توسط طبقه کارگر مستقر شود؟" مسلم است که حکومت سوسیالیستی و جامعه سوسیالیستی مورد نظر ما در ایران و با نیروی طبقه کارگر و کمونیسم در پس تلاطمات سیاسی جامعه مستقر خواهد شد. اما چه کسی گفته است که تلاش برای شکل دادن و یا پایه گذاری حکومت فردا هم منوط به حضور در ایران است. آیا تمام تلاش تاکنونی ما در عین حال بخشی از پروسه شکل دادن به آلترناتیو کارگری و سوسیالیستی در فردای سرنگونی رژیم اسلامی نبوده است؟ چه کسی گفته است که ما کارگران٬ ما کمونیستها٬ باید صبر کنیم تا رژیم اسلامی سرنگون شود٬ سپس به ایران بازگردیم و آنگاه تلاش خود برای "پایه گذاری" حکومت کارگری – سوسیالیستی را آغاز کنیم؟ چرا هر تعداد از ناسیونالیستها و بورژواها میتوانند از هم اکنون و در هر گوشه ای از جهان مدعی قدرت سیاسی آتی شوند و آلترناتیو خودشان را از هم اکنون پایه گذاری کنند؟ اما زمانیکه به کمونیستها و کارگران میرسد هزار و یک بهانه برای جلوگیری از تلاش ما منادیان آزادی و سعادت و خوشبختی جامعه از حاشیه جامعه بلند میشود. ماهیت این تلاشها را باید شناخت. این بهانه ها گوشه ای از مخالفت خوانی با ادعای کمونیسم و کارگر برای تصرف قدرت سیاسی و استقرار حکومت کارگری – سوسیالیستی است.
يک دنياى بهتر: حزب اتحاد کمونيسم کارگرى براى قدرت سياسى استراتژى روشنى دارد. آيا اين سند با استراتژى حزب در تناقض نيست؟ نميتوان اينطور فرض کرد که اين سياست به جبهه و يا بلوکى از چپ منجر و در تقابل با استراتژى حزب است؟
آذر ماجدى: ابتدا بهتر است بگوییم استراتژی حزب چیست و بعد ببینیم که آیا این طرح با استراتژی حزب در تناقض هست یا نه. حزب برای سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی و سازماندهی یک انقلاب کارگری تلاش می کند که در نتیجه آن بر ویرانه های نظام سرمایه داری یک جمهوری سوسیالیستی را پایه گذاری کند؛ جمهوری سوسیالیستی نظامی است که از نظر سیاسی بر مبنای کنگره سراسری شوراهای مردم اداره می شود. این استراتژی و هدف نهایی حزب است. برای رسیدن به این هدف حزب یک مبارزه دائمی، قاطع و رادیکال را در عرصه های مختلف سیاسی، تئوریک، ایدئولوژیک و سازماندهی به پیش می برد. حزب می کوشد تا خود را برای کسب قدرت سیاسی آماده و مجهز کند، خود را در دسترس مردم و جامعه قرار دهد تا مردم نه تنها آنرا بشناسند و به آن اعتماد کنند، بلکه آنرا انتخاب کنند .
این یک توضیح فشرده از استراتژی حزب است. آیا این قطعنامه و تلاش برای تحقق آن با این استراتژی در تناقض است؟ پاسخ من منفی است. این قطعنامه و طرح همانگونه که علی جوادی در پاسخ به سوال فوق توضیح داده است، تلاشی است برای طرح آلترناتیو کمونیستی - کارگری برای آینده ایران. این طرح می خواهد به مردم و جامعه اعلام کند که کمونیسم خواهان چگونه نظامی است، چگونه به خواستهای مردم پاسخگو است و در عین حال، از همه مهمتر، آماده است تا قدرت را بدست گیرد. مساله قدرت آن مقوله کلیدی است. تا زمانیکه حکومت کارگری- سوسیالیستی در جامعه مستقر نشود، هیچ سخنی از آزادی، برابری و رفاه، یعنی خواستهای پایه ای مردم، در میان نخواهد بود. لذا ساقط کردن حکومت بورژوایی و استقرار حکومت کارگری بر ویرانه های آن پیش شرط هرگونه پیشرفت واقعی بنفع مردم و طبقه کارگر است. بنابراین ضروری است که در مقابل اینهمه آلترناتیو های رنگارنگ بورژوایی، آلترناتیو کمونیستی هم در مقابل جامعه گذاشته شود و به مردم این امکان داده شود تا انتخاب کنند .
در تصویب و طرح این قطعنامه، حزب این مقولات را در نظر داشته است. بورژوازی از هر رنگ و بویی، همیشه چشم به قدرت دارد. چهار نفرشان که دور هم جمع می شوند از قدرت صحبت می کنند. اما نه تنها بورژوازی، بلکه به یمن سرکوب خشن و دیرینه کمونیسم، حتی بخشی از جنبش چپ و کمونیستی نیز قدرت را یک میوه ممنوعه برای طبقه کارگر و کمونیسم بشمار می آورد. چرا طبقه کارگر و کمونیست ها نباید آماده خیز برداشتن برای کسب قدرت سیاسی باشند؟ چرا باید همیشه در انتظار یک روز موعود کمونیست ها در حاشیه مبارزه برای قدرت قرار گیرند و عملا طبقه کارگر به سیاهی لشکر یا گوشت دم توپ بورژوازی بدل شود؟ این یک سوال اساسی و مهم است که بویژه در این دوران آلترناتیو سازی توسط اپوزیسیون بورژوایی و دولتهای غربی، دارای اهمیتی صد چندان می شود. بورژوازی "خودی" و بین المللی دارند برای مردم آلترناتیو می سازند و با تمام قدرت رسانه ای، لشکری و مالی خود در تلاشند که این آلترناتیو را به مردم حقنه کنند .
آیا در چنین شرایطی مجاز است که کمونیست ها دست روی دست بگذارند و فقط به افشاء گری از رژیم و اپوزیسیون ارتجاعی آن اکتفاء کنند؟ آیا کار کمونیستها فقط افشاءگری و اشاعه حقیقت است؟ چنین تصوری از کمونیسم و فعالیت کمونیستی بنظر من هیچ ربطی به کمونیسم مارکس ندارد. یکی از مهمترین تزهای مارکس امر "تغییر جهان است." تمام افشاءگری ها و اشاعه حقیقت توسط ما کمونیستها باید منجر به یک تغییر اساسی در زندگی مردم شود؛ در زندگی جامعه و دنیایی که در آن بسر می بریم. در غیر اینصورت کار ما به یک فعالیت نیکوکارانه کاهش می یابد.
کمونیسم همیشه و بویژه در شرایط تندپیچ های سیاسی باید برای برداشتن قدم های بزرگ و خیز برداشتن برای قدرت آماده باشد. این بخشی از صورت مساله و صورت وظایف فعالیت کمونیستی است. اکنون یکی از آن تندپیچ های اساسی است. دنیا در شرایط ویژه و پرتحولی بسر می برد؛ بحران اقتصادی تمام دنیا را فرا گرفته است؛ در یک منطقه مهم سیاسی در سطح جهان، خاورمیانه و شمال آفریقا، خیزش های توده ای شکل گرفته است و قدرت در حال دست بدست شدن است؛ خطر جنگ و حمله نظامی به ایران هنوز بالای سر جامعه است؛ در چنین شرایطی کمونیستها نمی توانند دست روی دست بگذارند و به کار تبلیغی و افشاءگری بسنده کنند. باید پروژه های بزرگتری را تعریف کرد و دست بکار انجام آن شد .
قطعنامه شورای پایه گذاری حکومت کارگری - سوسیالیستی تلاشی برای تعریف چنین پروژه ای است. حزب با درک شرایط حساس و خطیر کنونی، بر آن شد که پروژه ای را تدوین کند تا کمونیسم و چپ انقلابی بتواند در مقابل آلترناتیو سازی بورژوازی قد علم کند و بعنوان یک آلترناتیو معتبر در مقابل جامعه قرار گیرد. همانگونه که بارها توضیح داده ایم، این طرحی برای اتحاد چپ در یک سازمان یا جبهه نیست. چنین طرحهایی نه مطلوب و نه ممکن است. تئوری و پراتیک هر دو پوچی چنین طرحهایی را اثبات کرده است. ممکن است پرسیده شود اگر اتحاد سازمانی - جبهه ای مد نظر نیست، پس چیست؟
این طرح می کوشد کلیه جریانات کمونیست و چپ انقلابی را حول آنچه به آن معتقدند گرد آورد؛ سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی، سازماندهی انقلاب کارگری، ایجاد یک جامعه سوسیالیستی که بشکل شورایی اداره می شود، نقاط مشترک بسیاری از این سازمان ها است. موارد مورد اختلاف بر سر نکات دیگر یا تعبیر متفاوت از سوسیالیسم و غیره نهفته است. اما بر سر نکات فوق یک توافق عمومی میان جریانات کمونیستی و چپ انقلابی موجود است. بنابراین می توان انتظار داشت که این جریانات، در عین حالی که سازمان و برنامهء خود را حفظ کرده اند، حول این قطعنامه گرد آیند و برای ایجاد چنین آلترناتیوی تلاش کنند. این یک امر مطلوب و شدنی است. اگر این سازمانها و جریانات اراده کنند، می توان این طرح را به پیش برد .
گردآمدن چنین سازمانهایی حول این طرح لرزه بر اندام رژیم اسلامی و اپوزیسیون بورژوایی آن چه در سطح کشوری و چه در سطح بین المللی خواهد انداخت. دوری گزیدن از قدرت و تن ندادن به دیالوگهایی بر مبنای چنین پروژه هایی از تبلیغات دائم ارتجاع است. ما نباید اجازه دهیم که این شرایط بیش از این ادامه یابد. بعلاوه، طرح و جدیت یافتن چنین آلترناتیو در دل مردم و طبقه کارگر نور امید می تاباند؛ امکان تغییر را در اذهان دست یافتنی می سازد. یک مانع اصلی در مقابل جنبش سرنگونی مردم، عدم وجود یک آلترناتیو و رهبری مشخص است. این طرح می تواند این خلاء را پر کند. حکومت کارگری - سوسیالیستی به یک امر واقعی، زمینی و متعلق به امروز بدل می شود .
يک دنياى بهتر: بعضا ميگويند اين اقدام نوعى کپى بردارى از اقدامات نيروهاى دست راستى براى آلترناتيو سازى است. چپ به اين شيوه آلترناتيو نميسازد. آيا اينطور است؟ حزب چه هدفى را از طرح چنين سياستى دنبال ميکند و محور اصلى آن کدامست؟
سياوش دانشور: خير اينطور نيست. اين استدلال فقط بى پايه نيست بلکه رواج نوعى تسليم طلبى در مقابل راست و اشاعه سياست دست روى دست گذاشتن و کارى نکردن است. بحث برسر "کپى بردارى" نيست. اولا راستها قرار نبوده و نيست روى پاى خودشان و با اتکا به نيروى مردم و مکانيزم انقلابى به قدرت نزديک شوند. آنها قرار است با عناوين مختلف توسط دولتها و نهادهاى دست راستى و با اتکا به نورپردازى رسانه هاى نوکر مطرح شوند. ثانيا اگر آمريکا و ناتو به ايران حمله نکنند دکان اين آلترناتيو راست تخته ميشود. اين نيروها تتمه ارتجاع بورژوازى اند که در دوره باز شدن قدرت سياسى براى طبقه حاکم مطلوبيت دورانى پيدا ميکنند. بخشى از آنها بيرون حکومت اند و بخشى هنوز بند نافشان را با رژيم اسلامى قطع نکرده اند. ثالثا تنها کلمه "آلترناتيو" بيانگر "کپى بردارى" نيست. کمونيستها٬ طبقه کارگر٬ اردوى انقلابى روى دوش حمايت سازمانهاى جاسوسى و پنتاگون و دول غربى سر کار نمى آيند. اين نيرو اگر قوام بگيرد و در سطح جامعه مطرح شود تنها روى دوش انقلابيگرى و نفى وضع موجود و اتکا به نيروى مادى انقلاب کارگرى ميتواند جلو برود. و بالاخره٬ تئورى از پيش و نسخه اى براى تمام فصول از جانب کمونيستها که "چگونه آلترناتيو ميسازند" وجود ندارد. هدف سياسى و برنامه عملى جنبش کمونيستى کارگرى در طول تاريخ خود٬ بر نقد بنيادهاى جامعه سرمايه دارى مبتنى بوده است. هر جا اين نقد پايه اى به نيروى مادى و راه حل اجتماعى تبديل شود آلترناتيو کارگرى شکل ميگيرد. سوال اينست تحت شرايط هاى مختلف چگونه ميتوان راه حلهاى دست ساز بورژوائى را عقب راند٬ به شکست کشاند٬ و راه حل کارگرى را نفيا و اثباتا در مقابل جامعه در حال تحول قرار داد؟
از نظر ما اساس اين حرکت جدال برسر افق جامعه است. جامعه اى که دستخوش تغيير است روى دهها راه حل قطبى نميشود بلکه بطور کلى و اجتماعا روى راه حلهاى چپ و راست قطبى ميشود. همين نکته نيز در گرو اينست که راه حل چپ و از نظر من افق کمونيستى تغيير جامعه خود را به صحنه سياست سراسرى رسانده باشد و خود را در قلمرو ماکرو بعنوان يک انتخاب جدى و مادى در دسترس قرار داده باشد. در غير اينصورت مردم عموما و طبقه کارگر خصوصا٬ عليرغم جانفشانى ها و فداکاريها در دوره انقلابى٬ به آنچه که هست رضايت ميدهند. نميتوان فرض کرد که کمونيسم و راه حل کارگرى در صحنه سياسى غائب باشد و همزمان جامعه به راست پنتاگونيستى و حتى به اشکالى تلطيف شده از جمهورى اسلامى رضايت ندهد. ما نميتوانيم صرفا به نقد اصولى نيروهاى دست راستى بسنده کنيم. اين نقد٬ با تمام اصوليت و درستى اش٬ لازم است اما کافى نيست و نهايتا نقدى در حاشيه جامعه خواهد بود. مثل اينست که کارگران طومار بنويسند و امضا جمع کنند که کارگران به دستمزدهاى چند مرتبه زير خط فقر انتقاد دارند اما حاضر نيستند براى افزايش دستمزد و بيرون کشيدن گوشه اى از حقوق حقه شان از حلقوم بورژوازى متشکل شوند٬ اعتصاب کنند٬ کنترل کارخانه ها را بدست گيرند و دست به تظاهرات و جدال با بورژوازى بزنند! واضح است که با اين سياست حتى يک لقمه نان به سفره خانواده کارگرى اضافه نميشود.
حرف روشن حزب ما اينست که کارگر بعنوان يک طبقه و اردوى آزاديخواهى و انقلابى بايد بعنوان يک راه حل متمايز سياسى خود را در قلمرو سراسرى طرح کند. پرچم اين راه حل متمايز تنها ميتواند آلترناتيو کارگرى در مقابل آلترناتيو بورژوائى باشد. بحث برسر قد علم کردن نيروى اجتماعى اى است که براى گوشه گوشه جامعه پاسخ متفاوت خود را دارد و پاسخ نيروهاى دست راستى را نميپذيرد. بحث برسر قطبى کردن جامعه حول دو افق بورژوائى و کارگرى است. بحث جدال برسر قدرت سياسى و پس ننشستن از اين جدال است. بحث برسر منزوى کردن و شکست دادن تلاشهاى ارتجاعى نيروهاى دست راستى است. تجارب انقلاب ايران در سال ۵٧ و همينطور تجارب خيزشهاى توده اى سالهاى اخير در خاورميانه و شمال آفريقا و حتى تجارب اعتراضات کارگرى در اروپا نشان ميدهد که بدون وجود يک آلترناتيو قدرتمند و قابل ديدن و قابل انتخاب براى جامعه٬ بورژوازى ميتواند به کثيف ترين شيوه ها مرتجع ترين نيروهاى ضد کارگر و ضد جامعه را سر کار بياورد. کمونيستها نميتوانند در اين دوران متلاطم به کتابخانه هايشان بروند و نظاره گر به مسلخ بردن طبقه کارگر و جامعه براى دور جديدى باشند. هر درک متوسط سياسى از وضعيت کنونى ميتواند بفهمد که اين اوضاع بدون دخالت کارگر و کمونيسم به کدام نتايج خواهد رسيد و چه آينده هولناکى ميتواند در انتظار باشد. محور سياست حزب ما تقابل با اردوى راست در جدال برسر آينده جامعه است. ما ميگوئيم٬ به هر بهانه اى که هر کسى ميتواند خودش را قانع کند٬ جايز نيست صحنه را واگذار کنيم. پيروزى ما نه محتوم است و نه با اين تلاشها قطعى است. مبارزه طبقاتى در ايران سير پيچيده اى را طى خواهد کرد و در اين مسير کمونيستها و طبقه کارگر محدوديتهاى خود را بايد سريعا برطرف کنند. يکى از اين محدوديتهاى جدى عدم طرح خود بعنوان يک آلترناتيو متمايز و اعلام جنگى علنى و روشن به بورژوازى است. ما ميخواهيم سياست ايران را حول جنبش و اهداف و سياستها و افق متمايزى قطبى کنيم. ما تلاش داريم به روندى شکل دهيم که دنيا ببيند که در ايران٬ برخلاف مصر و تونس و بسياى کشورها٬ کمونيستها و سوسياليستها و کارگران يک پاى قدرت سياسى و يک آلترناتيو واقعى هستند. نه فقط ميتوانند در کنفرانسها و اجتماعات علنى شان وسيع ترين و خوشنام ترين شخصيت هاى سياسى و رهبران کارگرى و رهبران جنبشهاى اجتماعى را گرد بياورند بلکه دقيقا با همين اقدام اعلام ميکنند که در مقابل طرحهاى بورژوازى ايستاده اند و پياده کردن طرحهاى بورژوازى در ايران با يک مانع جدى روبروست.
ما توجه جدى کليه نيروهاى انقلابى را به اهميت چنين تلاشى جلب ميکنيم. بحث ما اينست که يک رگه مشترک کليه نيروهاى حقيقتا انقلابى و سوسياليست نفى حاکميت بورژوائى در ايران و ايجاد حکومتى کارگرى است. اين نيروها ميتوانند بعنوان جريانات مستقل بعنوان اجزا يک نيروى متحد در تقابل با کليت راست و آلترناتيو راست قد علم کنند و پرچم متمايزى را در مقابل جامعه قرار دهند. هر درجه پيشرفت در چنين روندى کارگر و سوسياليسم را در مقياس جامعه مطرح تر و تلاشهاى بورژوازى را سخت تر خواهد کرد. ما ميگوئيم ضرورى است در مقابل کليت راست و سرمايه داران سنگربندى محکمى ايجاد کرد و پرچمى را برافراشت که در متن تقابل طبقات اجتماعى برسر قدرت سياسى اميد به سوسياليسم را بعنوان يک راه حل مطلوب و ضرورى عينى تر کند.
يک دنياى بهتر: احزاب سياسى انقلابى و سرنگونى طلب و يا احزابى که خود را سوسياليست و کمونيست مينامند٬ اختلافات سياسى و نگرشى و بخشا جنبشى دارند و پروژه هاى متفاوتى را دنبال ميکنند. آيا اين سند هدفش ايجاد يک نوع اتحاد چپ و کمرنگ کردن اين تفاوتها است؟ اگر نه٬ ايجاد اردوئى در دفاع از آلترناتيو کارگرى چگونه اين تفاوتها را در نظر ميگيرد؟
على جوادى: کمونیسم کارگری اساسا بر مبنای تمایز طبقاتی و جنبشی خود با سایر کمونیستهای غیر کارگری و تاکید بر هویت کارگری کمونیسم شکل گرفته و تعریف شده است. طرح شورای پایه گذاری حکومت کارگری – سوسیالیستی تلاشی برای مخرج مشترک گیری و یا رسیدن به "درک مشترک" از سوسیالیسم یا حکومت کارگری نیست. ما تعبیر و تلقی روشن و داده شده خودمان از سوسیالیسم و حکومت کارگری را داریم. سوسیالیسم در درجه اول برای ما لغو کار مزدی است. تبدیل مالکیت خصوصی بر ابزار کار و تولید و توزیع به مالکیت و دارایی جامعه است. بجای تولید برای سود تولید برای رفع نیازهای همگان می نشیند. سوسیالیسم برای ما جامعه ای است که "هر کس به اعتبار انسان بودن و چشم گشودن به جامعه انسانی٬ به یکسان از کلیه مواهب زندگی و محصولات تلاش جمعی برخوردار خواهد بود." همین تعبیر هم در بیانیه و قطعنامه قید شده است. به این اعتبار ما نه قصد کم رنگ کردن تفاوتهای داده شده خود را با سایر جریانات "چپ" داریم و نه هدفمان ایجاد یک "اتحاد چپ" دیگر است. و نه چنین تعبیر و "سوء تفاهمی" مجاز است.
ما به دنبال ایجاد اتحادی از سازمانهای "چپ" علی العموم نیستیم. ما یک پروژه روشن و اعلام شده داریم. ما میخواهیم شورای پایه گذاری حکومت کارگری – سوسیالیستی را شکل دهیم. ما طرح خودمان و انتظارات و توقعات حزبمان از این پروژه را روشن بیان کرده ایم. مسلما میتوان به "نقد" این پروژه پرداخت. ما هم تمام تلاشمان را خواهیم کرد که ناروشنی ها را روشن کنیم و راه پیشروی این پروژه را هموار کنیم. اما آنچه به این طرح نمی توان چسباند این است که این طرحی برای "اتحاد چپ" است و یا اینکه تلاشی برای تخفیف دادن و مخرج مشترک گرفتن از تعابیر متفاوت اجتماعی و طبقاتی از سوسیالیسم است.
بر عکس٬ ما میخواهیم نیروهای متفاوت اردوی سوسیالیسم و کارگر را به گرد آلترناتیو کارگری – سوسیالیستی جمع کنیم. ما پرچم روشنی را بلند کرده ایم. آنچه به اهتزاز در آمده است پرچم کمونیسم و کارگر است. در این زمینه نه تخفیفی مجاز است و نه ما چنین قصدی داریم. تلاش ما گرد آوردن نیرو به دور این پرچم است. ما موظفیم علیرغم تفاوتهای معین و داده شده خودمان با سایر جریانات چپ تلاش کنیم تا این نیروها را حول پرچم کارگر و کمونیسم در جامعه گرد آوریم. بکوشیم متقاعدشان شان کنیم که تنها این اردو است که میتواند متضمن آزادی و برابری و رفاه همگان در فردای سرنگونی رژیم اسلامی باشد. این بخشی از تلاش ما برای پیروزی کمونیسم و کارگر در جدال دو نیروی مدعی قدرت سیاسی در پس تحولات جامعه است. گوشه ای از تلاش ما برای تامین هژمونی کمونیسم کارگری در جامعه است.
يک دنياى بهتر: فرض کنيم نيروهاى طرفدار آلترناتيو کارگرى اتحادى فرا حزبى و سنگرى در مقابل اردوى راست ايجاد کردند. اين مسئله چه جايگاهى در سياست ايران دارد؟ چرا مطلوب است؟ چرا ميتواند گامى بسوى قدرتگيرى کمونيسم در ايران باشد؟
آذر ماجدى: همانگونه که در پاسخ به سوال پیش اشاره کردم، یک دلیل مهم عدم پیروزی جنبش سرنگونی توده ای عدم وجود یک آلترناتیو و رهبری روشن است که توانایی پاسخگویی به خواستهای مردم را دارا باشد. فاکتور سرکوب خشن یک مساله مهم و اساسی است، اما تنها فاکتور نیست. افق روشن برای آینده در میان جامعه وجود ندارد. مردم رژیم اسلامی را نمی خواهند، این یک واقعیت روشن و انکار ناپذیر است و مردم باشکال مختلف این مساله را نشان داده اند. اما در عین حال در جامعه ایران که بسیار قطبی است، یک جنبش همه با هم به آسانی شکل نمی گیرد. بورژوازی و قطب ارتجاع تلاشهای بسیاری برای شکل دادن به چنین افق و آلترناتیوی انجام داده اند؛ اما تاکنون تمام این تلاشها شکست خورده است .
این واقعیت که تلاشهای بورژوازی برای آلترناتیو سازی عملا در نطفه خفه می شود، دقیقا بخاطر این ویژگی جامعه ایران است که در اپوزیسیون سیاسی جامعه نیز پدیدار است. جنبش کمونیستی و چپ در ایران قوی است. دارای یک تاریخچه طولانی و مهم است؛ جنبش کارگری همچنین سابقه یک مبارزه طولانی و شورایی را پشت سر خود دارد. این شرایط و وجود یک اپوزیسیون کمونیستی وسیع به بورژوازی اجازه نمی دهد که براحتی یک آلترناتیو ارتجاعی را بر جامعه حقنه کند، بطور نمونه کاری که در مورد لیبی و سوریه انجام شده است .
اما این کافی نیست. این فقط نصف تصویر است. برای تقویت جنبش سرنگونی انقلابی مردم، چپ انقلابی و کمونیسم باید سازمانیافته تر و مجهزتر در مقابل جامعه ظاهر شوند. توقعات وحدت طلبانه مردم باید در کانال درست و اصولی راهنمایی شود. انتظار وحدت تمام سازمانهای چپ و کمونیست در یک سازمان یا جبهه یعنی چیزی شبیه کنفرانس وحدت انقلابی در اواخر دهه پنجاه شمسی، امری غیرممکن و بیحاصل است. اما گرد آمدن این سازمانها حول یک طرح مشخص و همکاری برای تحقق چنین طرحی امری کاملا ممکن است. از اینرو حزب چنین قطعنامه ای را تصویب و به سازمانهای چپ عرضه کرده است. صرف طرح این قطعنامه و تلاش برای گردآوری نیرو برای آن بنظر من تحرک مثبتی را در جامعه ایجاد می کند. و چنانچه این پروژه متحقق شود، جنبش سرنگونی انقلابی را در شرایط بسیار مساعدتری قرار خواهد داد. امید به تغییر را افزایش می دهد و سرنگونی رژیم اسلامی را به یک امر ممکن بدل خواهد کرد. چنین تحولی در روانشناسی توده ها و جامعه یک دستاورد بسیار مهم و حیاتی است .
این طرح در شرایط کنونی، پراکندگی نیروهای کمونیست و عدم وجود یک حزب کمونیستی کارگری قوی، بنظر من راه بسیار مناسبی برای تبدیل کمونیسم به یک قدرت معتبر در اذهان جامعه است. مردم باید کمونیسم را در قامت آماده قدرت گیری مشاهده کنند؛ باید اعتماد کنند که کمونیست ها فقط بچه های خوب و فداکاری نیستند، قادرند قدرت سیاسی را کسب کنند و آنرا حفظ نمایند. گرد آمدن نیروهای چپ انقلابی و کمونیست حول این قطعنامه بمعنای اعلام آمادگی برای سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی و برقراری یک حکومت کارگری- سوسیالیستی است که توسط شوراهای مردم اداره می شود. این اعلام آمادگی فقط به کمونیستها اعتماد به نفس نمی دهد، به مردم نیز امید و اعتماد به نفس می بخشد. در شرایط حاضر این بهترین طرح برای نزدیک کردن کمونیسم بقدرت است. در شرایط دیگری ممکن است راه حل های دیگری مناسب تر باشد .
يک دنياى بهتر: ديدگاهى در ميان چپ هست که اصولا احزاب کمونيستى نبايد معطوف به قدرت سياسى باشند. قرار است اين احزاب مبارزه کارگرى را تسهيل و در امر سازمانيابى کارگران کمک کنند. مسئله قدرت سياسى امر طبقه کارگر است و نه حزب يا احزاب. پاسخ شما چيست و اين قطعنامه در اين زمينه چه ميگويد؟
سياوش دانشور: اين ديدگاه نه جديد است و نه حتى چپ است. اين يک اکونوميسم منشويکى است که در ميان نظريه پردازان راست نمايندگان جديتر خود را دارد. همان کسانى که در چهارچوب آنتى کمونيسم در يک قرن اخير کتابها توليد کرده اند که "لنين کودتا چى بود" و "لنين و بلشويکها اشتباه کردند" و "زود بود" و غيره. درکى که در بهترين حالت نقش موتور عقب را براى احزاب کمونيستى قائل است و امر سوسياليسم را موکول به محال ميکند. واضح است که يک جريان بدون ريشه اجتماعى٬ يک جريان غير کارگرى٬ جريانى که نفوذ قابل توجهى در ميان کارگران ندارد٬ جريانى که در اپوزيسيون به يک نيروى موثر و غير قابل حذف تبديل نشده است٬ جريانى که در مبارزات کارگرى نقشى ندارد٬ جريانى که نميتواند نيرو جابجا کند و در مقابل حکومت اسلامى و راست کارى از دستش بر نمى آيد٬ حتى اگر بخواهد نميتواند در جدال قدرت سياسى شرکت کند. فرض ما اينست که حزب کمونيستى حزبى کارگرى است. حزبى است که امکان و قدرت عمل و بسيج و به تحرک درآوردن طبقه را دارد. حزبى است که بخشى موثر و اقليتى موثر از رهبران کارگرى و رهبران سوسياليست در جامعه را با خود دارد. حزبى است که نماينده راديکاليسم کارگرى و انتقاد کارگرى و مارکسيستى در جامعه است. حزبى است دربرگيرنده رهبران کارگران و کارگران پيشرو و مبارز. حزبى است که افق کارگرى را به جامعه تسرى داده و نقد سوسياليستى را در جنبشهاى اعتراضى و رفع تبعيض به پرچمى جدى و يکطرف جدال تبديل کرده است. چنين حزبى اگر نتواند در جدال قدرت سياسى حضور يابد کارگران يکروز هم در صفوفش نمى مانند و بويژه با شکست چنين حزبى در دوره انقلابى کارگران کرور کرور صفوفش را ترک ميکنند. نمونه در اين زمينه در تاريخ معاصر کم نيست.
اين ديدگاه که مسئله قدرت سياسى را امر طبقه کارگر ميداند و نه حزب کمونيستى و يا احزاب کارگرى٬ همواره کارگران را بدون حزب و حزب کمونيستى را بدون کارگران فرض ميکند. اين فرض نادرست است. از اين ميگذرم که اين فرض در مورد احزابى که واقعا ربطى به جامعه و مبارزه روزمره طبقاتى ندارند مصداق دارد٬ اما بحث کلاسيک کمونيستى و بحث کمونيسم کارگرى چنين احزابى نيست. چنين احزابى حتى اگر راديکال هم باشند تاريخا و اثباتا گروه فشار بورژوازى اند. وانگهى توده کارگران دسته جمعى و طى دوره معينى و نقشه مشخصى به نقطه قدرت سياسى نميرسند. کارگر بعنوان يک طبقه اجتماعى جنبش اش را دارد٬ گرايشات و سنتهاى مبارزاتى و سوخت و ساز درونى اش را دارد٬ اين گرايشات و سنتهاى مبارزاتى منشا تشکيل احزاب کارگرى اند. هميشه کارگران پيشرو عضو احزاب کمونيستى ميشوند و هميشه احزاب واقعا کمونيستى و شايسته اين عنوان دربرگيرنده بخشهائى از کارگران و پيشروان کارگرى اند. حزب بدون طبقه و طبقه بدون حزب فرضى بى پايه در سياست است. بايد معناى سياسى و واقعى ديدگاههاى ضد تحزب و تحزب گريز را شناخت و کنار گذاشت. کسى که ميگويد کارگر بدون آمادگى سياسى و تشکيلاتى و بدون صف مستقل بايد به جدال قدرت سياسى برود٬ از پيش زمين را به بورژوازى واگذار کرده است.
ما داريم راجع به جامعه و جدال طبقاتى و جنگ آلترناتيو حرف ميزنيم. داريم راجع به جايگاه کارگر و راه حل طبقاتى کارگر براى آينده جامعه حرف ميزنيم و تلاش داريم موانع اين امر را کنار بزنيم. هر کسى که رابطه اى با کانونهاى کارگرى و رهبران عملى در ايران دارد ميداند که توقع کارگران با اين نوع ديدگاهها که تملق کارگر را ميگويد اما جاده صاف کن تداوم قدرت بورژوازى ميشود سر سوزنى خوانانى ندارد. کارگر پيشرو امروز در ايران به مسائلى فکر ميکند که روشنفکر بريده از جامعه و اسير کليشه هاى منشويکى تصور روشنى نه فقط از آن ندارد بلکه اساسا آنها را نميشناسد. همين خطى که ميگويد خود کارگران و بدون احزاب بايد براى قدرت سياسى اقدام کنند٬ کارگر را توده اى "ناآگاه" ميداند و البته رسالت خودش را بردن "آگاهى" به ميان آنها تعريف کرده است. اين ديدگاهها نه جدى اند و نه وزنى ميان کارگران پيشرو دارند و نه بويژه در دوره انقلابى حتى يکروز تاب مقاومت در مقابل سوالات واقعى جامعه و کارگران را دارند.
قطعنامه حزب از آلترناتيو کارگرى حرف ميزند٬ از حکومت شوراهاى کارگرى حرف ميزند٬ از حکومت حزب يا احزاب سخنى نميگويد. سوسياليسم و آلترناتيو سوسياليستى از نظر سياسى مبتنى بر همه قدرت به شوراها است و از نظر اقتصادى به نفى ارکانهاى اساسى نظام سرمايه دارى. اما اين آلترناتيو٬ حتى در کارگرى ترين شکل آن٬ بايد از مسير دوره انقلابى عبور کند. بايد در جدال برسر قدرت بتواند سنگرهاى بورژوازى را درهم شکند٬ قدرت و دولت انقلابى کارگرى را مستقر کند٬ از ابزار سياسى دولت بعنوان يک وسيله بسط مبارزه طبقاتى سود جويد٬ پايه هاى قدرت توده اى اش يعنى شوراها را از همان ابتدا مستقر کند٬ کل طبقه و اکثريت جامعه را حول قدرت انقلابى خود بسيج و بميدان بياورد٬ مقاومت بورژوازى را براى اعاده وضع موجود درهم بکوبد٬ خود را تثبيت کند تا بتواند برنامه کارگرى اش را اجرا کند. کارگران هيچ جاى دنيا و هيچوقت دسته جمعى و يا اکثريت آنها با هدفى واحد از همان ابتدا بميدان نمى آيند. اين قوطى بگير و بنشان ليبراليسم چپ است که راهنماى چپ ميزند اما همواره براست ميچرخد.
کارگر يک طبقه اجتماعى با اهدافى اجتماعى است که امروز در همه جاى جهان اکثريت عظيمى را تشکيل ميدهد. اما حتى اگر اقليتى را هم تشکيل ميداد٬ راه حل کارگرى و قيام حزب کارگرى براى راه حلى سوسيالستى و ضد کاپيتاليستى مشروع بود. هرجا کارگران و حزب و يا احزاب کارگريشان بتوانند به هر ميزان قدرت را از دست بورژوازى دربياورند نبايد يک ثانيه درنگ کنند. کمونيسم کارگرى براى اين امر بدون ذره اى توهم و ترديد تلاش ميکند. *